پادکست 1: نقطه شروع، خود شما پدر و مادرها هستید

هرکدام از ما پدر و مادرها، از کودکی تا به امروز، آرزوهای بزرگ و کوچکی در ذهنمان داشته ایم. از آرزوهای دمدستی تا آنهایی که آنقدر دور از دسترس و حتی ساختارشکنانه بودندکه با بیانش خودمان هم خنده مان می گرفت، چه برسد به دیگران. اما خوب یا بد، با گذشت زمان و تجربه های مختلف زندگی، بهتدریج نسبت به آرزوهایمان کم امید تر شده و ناخودآگاه اندازه آنها را کوچک و کوچکتر کردیم تا قواره وضعیت امروزمان شوند. توجیه ما هم این بوده که امروز نگاه واقعبینانهتری به رؤیاهایمان پیداکرده ایم…!
اما این نهتنها واقعبینی نبود، بلکه فراری تلخ از واقعیت بود، واقعیتی که باید شجاعانه به پایش میایستادیم، شرایط را بهانه کردیم، بیپولی، نداشتن رانت، بچهداری، خرج روزمره، بالاتر رفتن سن و…، شک به وجودمان افتاده بود، باورتان میشود؟ ما به خاطر ترس از روزمرگیها از آرزوهایمان دست کشیده بودیم، ما مصداق این جملات ساده اما حیرتانگیز از آقای تی دی جیکس (کشیش، نویسنده و فیلمساز آمریکایی) بودیم:
“موفق شدن شجاعت میخواهد، شجاعت میخواهد به چیزی برسی که تابهحال نرسیدهای”
میخواهم اعتراف کنم، اگر هرکدام از ما فکر میکنیم به همه آرزوهای زندگیمان نرسیده ایم، درواقع جسارت و شجاعت لازم را به خرج ندادهایم. اما افسوس نخورید، هنوز یک فرصت طلایی برای جبران باق مانده، هرچند شرایط، دیگر مشابه قبل نیست.
قرار است دوباره به سمت موفقیت و خوشبختی حرکت کنید، اما دیگر این یک انتخاب نیست، یک وظیفه است. وظیفه ای که آگاهانه و بااراده پذیرفتهاید. وظیفه مربیگری فرزندتان. حرکت این بار شما حالا پیشنیاز و ضامن موفقیت فرزندتان است، چراکه تنها زمانی میتوانید مربی خوبی برای او باشید که خودتان با تمام وجود موفق شدن را تجربه کرده باشید، پس به خاطر او هم که شده باید یکبار دیگر بر روی خودتان سرمایهگذاری کرده و موفقیت و خوشبختی را آنگونه که همیشه دوست داشتهاید به دست بیاورید. باید این بار جانانه و شجاعانه پای آرزوهایتان بایستید.
خصوصاً اینجا روی صحبتم با برخی از مادران عزیزی است که نبوغ ذاتی برجستهای داشته و سالهای ارزشمندی از عمر و جوانیشان را برای کسب مهارت و تخصصی صرف کردهاند، اما امروز با نیت ازخودگذشتگی برای خانواده، از علایق شخصی و تخصصشان دست کشیدهاند. صادقانه بگویم این نهتنها ازخودگذشتگی نیست، بلکه کوتاهی در ایفای نقش مادری است.
ممکن است از این حرف تعجب کرده باشید، اما چطور میتوان از بچهای انتظار داشت که به درس خواندنش، کلاس ورزشی رفتنش، زبان خارجی خواندنش و در کل، به زندگیاش هدفمند نگاه کند، درحالیکه نزدیکترین الگوی زندگی اش، علیرغم داشتن علایق، تخصص و مهارتی، علیرغم تلاش برای هدفی، در میانه راه آن را بهطور کامل کنار گذاشته است؟ با توجه به چه الگویی باور کند که باید برای هدفهایش بجنگد؟ چطور باور کند که نباید در راه رسیدن به آرزوها و خوشبختی اش تسلیم شود؟ از چه کسی اینها را یاد بگیرد؟
شما الگوی او هستید، شمایید که میتوانید در عمل به او بیاموزید برای انتخابهای زندگیاش هدف داشته باشد. شما هستید که یادش میدهید چطور هوشمندانه و متعادل، به همه جنبههای زندگی بپردازد. شمایید که به او خواهید آموخت، اگر راه درستی را انتخاب کرد، بیشتر از برنده شدن، بر تمام کردن آن تمرکز داشته باشد، آنها به بهترین شکل ممکنی که میتواند. اگر با موانع بسیاری مواجه شد، اگر بارها و بارها شکست خورد، بازهم ادامه بدهد تا به خط پایان برسد. اگر هم در میانه راه، به هر دلیل محکمی یقین داشت که اشتباه کرده، بایستد، با شجاعت به اشتباهش اعتراف کرده و از همانجا مسیرش را اصلاح کند.
پس لطفاً دوباره برای رسیدن به آرزوهایتان تلاش کنید تا مبادا در درجه اول به خودتان و در ادامه به فرزندتان بدهکار باشید.
پادکست بر اساس بریده ای از کتاب «بیزینس کلاس برای دلبندتان»
دریافت «کتاب پایه» بصورت رایگان |
دریافت مجموعه کامل شش جلدی با تخفیف ویژه |
پاسخی بگذارید